موزه فرش ایران، کمبودها و کاستیها
فرش ایرانی
صحبت از ایران که میشود، هنر ایرانی نیز همپای فرهنگ و تمدن دیرپایاش ، چنان به عشوهگری میپردازد که زاهدان خلوتگزین و عابدان چلهنشین هم زهد وامینهند و به تماشا مینشینند. هنر نزد ایرانیان از چنان مقام و مرتبتی برخوردار است که چونان ودیعتی بهشتی عزیزش میدارند و هر آنکس که دستی بر آتشاش دارد، احتراماش میکنند و بر سر صدرش مینشانند. هنری که نه تنها آیینهوار طبع روشن ایرانیان را بازتاب میدهد، که جهانی از آفریدهها را برای همه بشریت به میراث نهادهاست. از نگارههای حکشده بر سختی سنگها تا جهانی از رنگها و نقشها تنیده در تار و پود فرشها و قالیها. همه نمایهای است بیمرز و کران از آنچه در امتداد سدهها و هزارهها به چشم و نگاه مشتاقان هنر ایرانی عرضه شده است. فریبندگی نهان در این هنرآفریدههاست که خیل نظربازان را از گوشه گوشه جهان فرامیخواند و به ضیافت نقشها و نگارهها مینشاند. اما آنچه که گستره این نظربازی را اندکی به تنگی و در عین حال پراکندگی میاندازد، زادبوم آثاری است که هرکدام در سرزمینی و در اقلیمی جدای از هم جان گرفتهاند. یکی در اقلیم باختر از دل کوه برآمدهاست و ریشه در خاک دارد و دیگری در سرزمین خاور بافته شده و نقش پذیرفته است. از اینرو نظربازان را ارادهای باید تا سختی راه را به جان بپذیرند و وصلت و پیوند نگاه و نگاره را ممکن کنند. هر چند که سحر و جادوی نهفته در هنر اصیل ایرانی، خود به تنهایی اراده میآفریند و راه را به سمت خود هموار میکند، اما باقیماندن در کانون نگاه ذوقورزان و تماشاگران مشتاق این هنر، به ابزاری محتاج است که پیامد فراهمکردنشان، افزودن به شکوه ضیافت نقشها و رنگهاست. ساخت و برپایی موزهها گشادهدستانهترین پذیراییاست که هر میزبانی برای نگاه مشتاق میهماناش انجام میدهد.
موزه فرش ایران کانون تمامی نگاههایی است که زلف در تار و پود فرش ایرانی گره زدهاند. محلی که چونان گذرگاهی، بسیار کسان را در هزارتوی فرهنگ و هنری دیرینه غرقه میکند. چنانکه هر بازدیدکنندهای با ورود به موزه از همان ابتدا با قالیهایی مواجه میشود که آویخته از پیشانی دیوارها، نگارهای از بهشت را تجسم میکنند. با اولین نگاه، هر تماشگری را وسوسه نزدیکشدن و لمس لطافت پودها چنان در جان میافتد که گویی دستی نادیدنی از دل فرش او را به درون میکشاند. اما این تنها آغاز سفر است. سفری به درون رنگها، به سرزمین تنوع فرهنگها. با ورود به سالن اصلی اولین احساسی که در جان میخزد، حسی است نزدیک به عجز و ناتوانی، ناتوان از انتخاب نقطه آغاز. به هر سو که نظر میکنی دریچههایی را میبینی گشاده در سینه دیوار. دریچههایی رو به باغها و بستانها، رو به جان و جهان فرهنگها. فرهنگهایی که هر کدامشان از سرزمین مادری تار گرفتهاند و از تاریخ خویش پود بافتهاند. اصفهان ، تبریز ، بختیاری و قشقایی ، کاشان کویری و کردستان کوهستانی. اینجا ایرانی دیگر را میشود دید. ایرانی که هر ذره از جان خود را بر داری و دیاری دمیدهاست. دارهایی که اینجا دیگر زندگیبخشاند و گویی بهشت را از آسمان برگرفتهاند و در خود به بند کشیدهاند. بیهیچ اغراقی در اینجا سفر به درون زمان هم میسر است. با خیره شدن به هرکدام از دستبافتههای آویخته در موزه فرش، میشود به عمق زمان هم نفوذ کرد. با هنرمند اصفهانی در هوای اصفهان صفوی نفس میکشی و با دیگری پابهپای مرد بختیاری سینه را در برابر تیر خصم سپر میکنی. با یکی در پای دار، قصه آزادی و مشروطهخواهان تبریزی را به گوش میگیری و با دیگری در لابهلای انگشتان زنان قشقایی میپیچی و میآویزی.
اما همه این فرشها و قالیها قصه میگویند و روایت میکنند، تنها از روزگارانی که برآنها رفته است. از هنرمند نقش پردازی که نقشهاش را بر گسترهای ثبت کرده است و از انگشتانی که ار میان تارها بهشت رابیرون کشیدهاند. و القصه، از مردمانی که به زیر گامهاشان پاخوردهاند و شاهد همیشگی قصههاشان بودهاند. به راستی اگر این فرشها و قالیها را زبان شکوه و گلایهای بود، از چه مینالیدند؟ شاید تمام جفای زمانه را وامینهادند و از خانه و سرای امروزیشان میگفتند. از جایی که بنام “موزه فرش” شهره است و مکانی است برای حفظ و نگاهداری هر چه بهتر این دستسازههای فرهنگی. حال که این راویان قصههای رفته از یاد را زبان گفتنشان نیست، بر ماست که قصهگوی قصههای امروزشان شویم.
“موزه فرش ایران” واقع در خیابان کارگر شمالی، ظلع شمالی پارک لاله در تاریخ 22 بهمن سال 1356 افتتاح شد. ساختمان این موزه دارای معماری شگفتانگیزی است و نمای بیرونی آن به شکل دار قالی می باشد. ساختمان موزه ۳۴۰۰ متر مربع مساحت دارد که از دو تالار جهت نمایش گلیم و قالی دست باف ایرانی تشکیل شده است. طبقه همکف این موزه برای نمایش دائمی ۱۵۰ قطعه فرش و طبقه دوم آن برای برگزاری نمایشگاههای موردی و فصلی در نظر گرفته شدهاست. هدف از تشکیل این موزه را میتوان پژوهشی در باب سوابق، تحصیلات و کیفیت تاریخی هنر و صنعت فرش، خاصه فرش ایرانی دانست. این موزه شامل سایر محصولات از قبیل گلیم هم میشود. طراح بنای این موزه، عبدالعزیز فرمانفرمائیان است.
با ورود به محوطه باز موزه که در اصل بخشی از فضای پارک لاله محسوب میشود با محیطی سرسبز و دلانگیز مواجه میشویم. بعد از اندکی پیاده روی و بالا رفتن از پلهها، معماری و نمای بیرونی ساختمان موزه است که جلوهگری میکند. ساختمانی که علاوه بر زیبایی خیرهکنندهاش از همان ابتدا ورود بازدیدکننده را به جهان نقشها و رنگها با یادآوری دار قالی خوشآمد میگوید. اما وجود اندکی بینظمی در ارائه بلیط برای ورود به سالن اصلی و محوطه داخلی موزه، مارا دچار سردرگمی میکند. بگونهای که برای تهیه بلیط و پرداخت مبلغ ورودی میبایست به فروشگاه مستقر در کنار ورودی سالن اصلی مراجعه میکردیم. البته این مشکل تنها مختص بازدیدکنندههای ایرانی است. چراکه گردشگران خارجی با مشکل نبود امکانات لازم برای پرداخت بهای ورودی از طریق کارت اعتباری بینالمللی نیز مواجه بودند. مشکلی که برای مکانی مثل موزه فرش که روزانه پذیرای تعداد قابل توجهی از گردشگران خارجی است، چندان کوچک محسوب نمیشود. این مشکل وقتی که در کنار توانا نبودن پرسنل موزه در برقراری ارتباط شایسته با مراجعهکنندگان غیرفارسی زبان به دلیل مسلط نبودن به زبان انگلیسی قرار میگیرد، به نقطه ضعف بزرگتری تبدیل میشود. با ورود به سالن اصلی که محل نگهداری و نمایش فرشهاست، از مشکل دیگری رونمایی میشود. سردرگمی در پیدا کردن موقعیت مناسب. موقعیتی که بتوان با قرار گرفتن در آن بهترین شروع را برای بازدید کامل از موزه داشت. با انتخاب یکی از طرفین چپ یا راست، بازدید از موزه را آغاز میکنیم. اما هر چه که بیشتر پیش میرویم بر کلافگی و سردرگمیمان افزوده میشود. گویی که وارد هزار تویی شدهایم که با لحظهای غفلت پایان بازدید ما را به ابتدای مسیر منتهی خواهد کرد. از اینرو بخشی از تمرکز و انرژیمان صرف یافتن و شناسایی فرشهایی میشود که از تیررس نگاهمان دور ماندهاند. تلاش میکنیم تمرکزمان را بر روی قالیها و زیبایی خیرهکنندهشان حفظ کنیم. تا جایی که چشممان از تماشای زیباییهای نهفته در قابهای اعجاز سیر میشود، نگاه از فرشها برمیگیریم و برای کسب اطلاعات بیشتر راجع به آثار به شناسنامه آنها رجوع میکنیم. اما هر آنچه را که بواسطه خرامیدن چشمها به روی لطافت فرشها، از زیبایی و ظرافت فرهنگ و هنر ایرانی برگرفتهایم، به قدر یک صدماش را هم از شناسنامه آثار دریافت نمیکنیم. اطلاعاتی که در نهایت خست به کوتاهترین شکل ممکن ارائه شدهاند. طرح نقشه ، دورهتاریخی بافت فرش و منطقهای که اثر به آن تعلق دارد. اینها تنها اطلاعاتی است که در مورد قالیهای آویخته در موزه به بازدیدکننده علاقهمند ارائه میشود. هر چند که متنی کاملتر شامل خصوصیات فرشهای هر قوم و منطقه در ابتدای ورود به جایگاه هرکدامشان قرار گرفته است، اما این میزان از اطلاعات هم برای فرشهایی با جزئیات فراوان و نقشنگارههای بیبدیلشان کفایت نمیکند.
در طول گذر از میان نقشها و رنگها و رقص چشمها به روی لطافت مخملین فرشها، صداهایی به گوشمان میرسد که ما را از حضور مردمانی از سرزمینهای دیگر نیز آگاه میکند. با دیدن گردش دستهجمعی گردشگران فرانسوی در موزه که با چنین دقت و علاقهای در میان گلستان فرهنگ و هنر ایرانی غرق شدهاند بیش از پیش به جای خالی یک مدیریت صحیح و اصولی پی میبریم. در اینجا تا چشم سوی نگاه دارد فرش میبینی و فرش. بیشتر از ایرانیان هم، این گردشگران خارجی و علاقهمندان به هنر ایران است که در لابهلای تار و پود تاریخ و فرهنگ ایران به سیر و سیاحت مشغولاند. اما در این میان جستجو برای یافتن یک کارشناس با تجربه و مسلط به زبان است که بیهودهترین کار مینماید. هر چند که هنر ایرانی و فرشها و قالیهای مسحورکنندهاش خود گویاترین زبان را برای روایت قصههایشان دارند، اما وجود یک کارشناس آشنا به زبان خارجی نه تنها احترام به علاقه گردشگران خارجی است، بلکه همچون عنصری واقف به جهان رازواره نقشها و رنگها، به رمزگشایی از اسرار موجود در هنر ایرانی پرداخته و جهان وسیعتر و روشنتری از فرهنگ شرقی را پیش چشمها میگستراند. چنین خلایی وقتی بیشتر احساس میشود که شما در مقابل یک دار قالی در نزدیکی ورودی اصلی ایستادهاید و برای دوستانتان از هنر و فن قالیبافی و شیوه گرهزدن میگویید که ناگاه متوجه حضور یک زوج ژاپنی ایستاده در پشت سرتان میشوید. زوجی که با تصور کارشناس-راهنما بودن شما، مهربانانه سلامتان میکنند و در انتظار شنیدن توضیحات شما به زبانی دیگر به شما لبخند میزنند. جدای از گردشگران خارجی، بازدیدکنندگان ایرانی هم با تمام هنردوستی و ذوقورزیشان، نیازمند به کسب دانشی بیشتر از آنچه میبینند، هستند.
به مسیرمان در هزارتوی موزه فرش ادامه میدهیم. ناگاه به خود میآییم و متوجه چراغهای خاموشی میشویم که بالای هر کدام از فرشها و قالیهای نشسته به سینه دیوار قرار گرفتهاند. از خود میپرسیم: ماهیت و کاربرد این چراغها که کاملا مشخصاند. میبایست که نور بتابانند و روشنایی باغ و بوستان فرشها باشند. اما گویی که سالهاست خورشید این باغ دچار کسوفی سمج و پایدار است. به همه فرشها و چراغهای نصبشده بر تارکشان نگاه میکنیم. چیزی که میبینیم، قالیهای بسیاری است که چشم انتظار طلوع مهرشان هستند. شاید توجیهی که برای این خاموشی از جانب مدیریت موزه ارائه شود، تعداد کم بازدیدکنندگان و صرفهجویی در هزینهها باشد. اما احترام به بازدیدکننده ایجاب میکند که در صورت وجود حتی یک نفر هم در سالن، بهترین و کاملترین امکانات در اختیار او قرار بگیرد. به عبارتی نمیتوان به بهانه حضور تنها یک نفر در سالن سینما از اکران فیلم امتناع کرد.
با تمام کاستیهای موجود در موزه فرش ایران، کیفور از سفری تاریخی در میان تارها و پودها و مسحور نقشها و نگارهها بازدید را به پایان میرسانیم. چنین احساس کردیم که سوار بر قالیچه سلیمان، بر فراز ابرها و در دل آسمان، شکوه طلوع آفتاب را دیدیم و به نظاره غروباش نشستیم. لطافت ابرها را لمس کردیم. به آبی دریا و سبزی جنگل خیره شدیم. و سرانجام در این بوستان هزارنقش هنر ایرانی، زیبایی را به چشمان تشنهمان جرعهجرعه نوشاندیم.
این متن شرح کوتاهی از یک بازدید یکساعته از موزه فرش ایران است و تنها هدف آن یادآوری مواردی از نقص و کوتاهی است که در طول بازدید از موزه به چشم دیدیم. بیتردید شرح بازدید آنچنان که شایسته آثار موجود در موزه باشد، بسیار مفصلتر و طولانیتر از این نوشته خواهد بود. که در صورت لزوم نوشته و ارائه خواهد شد. امید است که مسئولان سازمان میراث فرهنگی و گردشگری با مشاهده نقصهای موجود، فضایی کاملتر و زیباتر را برای علاقمهمندان و تماشاگران هنر و فرش ایرانی فراهم کنند.
دیدگاهتان را بنویسید