جایگاه صنایع دستی در مبلمان شهری
زندگیکردن در شهرهای امروزی، در میان حجم انبوهی از شلوغیها و تراکم آزاردهنده عناصری که شهرها را در برگرفتهاند، تجربه چندان خوشایندی محسوب نمیشود. کافیاست که نگاه از زمین برگرفت و بههنگام گذار از کوچهها و خیابانهای شهر کمی دقیقتر به اطراف نگریست. گویی شهر را تنها بر این اساس بنا نهادهاند که بتوان در آن کار کرد و شب را در جایی آرام گرفت. اما آرامشی که نیروی بازرفته را برای شروع یک روز دیگر احیاء کند، تنها در محیط خانهاست که بازیافتنی است؟ آیا نشان گرفتن از آن در شهر و خیابانهایش انتظاری بیهوده است؟ بدون تردید گامنهادن در شهری که خالی از هرگونه زیبایی و لطافت است، نه تنها آرامشی را به انسان شهرنشین ارزانی نمیکند، بلکه چونان محیطی خشک و انعطافناپذیر شهرونداناش را احاطه کرده و دربرمیگیرد. از اینرو شهروند چنین شهری نه دلبسته شهرش میشود و نه از سیر و سیاحت در آن و گشت و گذار در کوچهها و خیابانهایش لذت خواهد برد. شهری که حتی از ساختن کوچکترین خاطره هم برای آدمهایش عاجز است. نه مجسمهای دارد که که بتوان در کنارش عکسی به یادگار گرفت، ننه جای نشستنی که بشود لحظهای را آسود و چشمها را به مهمانی زیباییها فرستاد و نه حتی پنجرهای را یافتنیاست که بتوان رو به تجلی بازش کرد.
صنایع دستی یکی از مهمترین عناصریاست که بواسطه بهرهمندی از هویت و اصالت موجود در آن، میتوان به ایجاد فضایی در خور مردمانی با فرهنگی دیرپا پرداخت. امری که به هیچ وجه آنچنان که شایسته و بایسته کشوری با پیشینه فرهنگی درازدامن ایرانزمین است، در شهرهایاش رعایت نشده است. بطور مثال در شهر تهران که از قرار پایتخت کشور هم محسوب میشود، کوچکترین نشانی از وجود عناصر فرهنگی و المانهای مرتبط با آنها، وجود ندارد. تنها مواردی که از این دست میتوان در سطح شهر بصورت پراکنده سراغ گرفت و تماشا کرد، مجسمههایی است که حتی اگر بتوان به نوعی با حیطه صنایع دستی مرتبطاش ساخت، در موقعیت و مکانی قرار گرفتهاند که کمترین نگاه را به خود جلب نمیکنند. مجسمههایی که اغلب با تکرنگهایی که البته مکمل بار معنایی اثر است، در لابلای شلوغی و آلودگی هوای تهران گم شده و دور از نگاه شهروندان چهره در نقاب رفتارهای روزمره کشیدهاند. شاید از معدود مکانهایی که در سطح شهر تهران بشود سراغی از رنگها و نقشها گرفت خیابان “طالقانی” است که فروشگاههای محصولات صنایع دستی را در خود جای دادهاست. خیابانی که به دلیل موقعیت مکانی ویژهاش یکی از خلوتترین و کمرفتوآمدترین خیابانهای تهران محسوب میشود.
صنایع دستی یکی از موثرترین نمونههای فرهنگی در جغرافیای هویتی ملتهاست که از توان گفتمانسازی ویژهای برخوردار است. به همین دلیل بهرهگیری از تولیدات و طرحهای برگرفته از صنایع دستی نقش بیبدیلی در فرآهم کردن یک ارتباط دیداری ایفا میکند. متناسب با معیارهای جهانی و نیز استانداردهای شهرسازی، قرار گرفتن هرکدام از المانهای فرهنگی تاثیر بسزایی در دیدگاه معطوف به اجتماع خواهد داشت. لحاظکردن صنایع دستی در طراحی مبلمان شهری نه تنها کاراترین اقدام در راستای معرفی فرهنگ ایرانی است، بلکه به ایجاد رابطهای دو سویه میان شهر و شهروند یاری می رساند. طراحی ایستگاههای مترو و اتوبوس، نیمکتها و گذرگاههای شهری، پارکها و تفرجگاهها، تابلوها و بیلبوردهای تبلیغاتی و بسیاری دیگر از عناصر شهری، متناسب با طرحها و نقشههای صنایع دستی موجود در اقلیمهای فرهنگی کشور، بزرگترین و در عینحال چشمگیرترین نمایهایاست که میتوان از فرهنگ و هنر ایران زمین در معرض دید همگان قرر داد. بدون تردید شهری را که در میان حصاری از برجهای سربهفلک کشیده محصور است، در میان هاله عظیم و گستردهای از دود و آلودگی نهان و دربند است و در هیچکدام از ساختمانها و خیابانهایش ذرهای ذوق و ظرافت ضمیمه نیست، بهرهیافتن از اعجاز نقش و نگار صنایع دستی ایرانی، همچون دمیدن نفس در کالبدی نیمهجان ضروری و حیاتی است. چندسالی است که طرحی در شهر تهران اجرایی شده است به نام”نگارخانهای به وسعت یک شهر”، که مطابق با این طرح در طول یک هفته مشخص در سال، بجای طرحهای تبلیغاتی بر روی بیلبوردهای سطح شهر، معروفترین آثار هنری و تجسمی به نمایش گذاشته میشوند. طرحی خوب و ذغدغهمند که نگاهها و نظرهای بسیاری را به سوی خود جلب کردهاست. حال که ظرفیتهای لازم جهت اجراییشدن چنین طرحهایی وجود دارد و مورد استقبال مردم و شهروندان قرار میگیرد، بهتر نیست هفتهای را بصورت ویژه به نمایش صنایع دستی اقلیمها و فرهنگهای مختلف ایرانی هم اختصاص داد؟ بیشک با انجام چنین کاری نه تنها نمایشگاهی از صنایع دستی به وسعت شهرها برپا میگردد، بلکه موقعیت مناسبی هم برای برپایی فروشگاهی جهت فروش دستسازههای فعالین این عرصه ایجاد میشود.
شهری را که انعکاس رنگها در چشم شهروندانش نمایان نیست، شهری است که زندگی در آن یا به چیز دیگری بنداست یا هوا را برای رسیدن به پایان است که میبلعد و نفس میکشد.
دیدگاهتان را بنویسید