دست دل بر کار گِل (سفالگری همدان)
به وقت ازل و به هنگام آفرینش انسان، آفرینشگری که ذات مقدساش خود سرچشمه هنر و زیبایی است، به قدر ذرهای از ذات خلاق خویش در کالبد آدمی نیز به ودیعه نهاد. ذرهای که در عین خردی و کوچکیاش، چنان گسترهای از ظرافت و زیبایی را از جان جهان بیرون میکشد که همه نگاهها را به شوق تماشا میهمان میکند. تبلور این ودیعه آن هنگام است که انسان هنرمند دستی از آستین دل برمیآورد و به کار گل میپردازد. سفالگری، پیشهای که هزاران سال است چونان انعکاسی از آفرینشگری خداوند، خاک مرده را جان میبخشد. بقایای سفالینههایی که سالهای سال است از دل خاک و از پس غبار روزگاران بیرون کشیده میشود، گواه آن است که نسل بشر بسیار پیشتر از این به منظور رفع نیازهایش، خاک خام را با آب میآمیخته و بعد از جان بخشیدن به تودهای بیشکل و گلین، به یاری شعله آتش پایدار میساخته است. هنری و حرفهای که از پس هزارهها و سالها، فنون و تخنهاش همچون میراثی گرانبها به دستان هنرآشنایی سپرده شده است که با ناز و نوازش خاک، آن را قدر و مقام میبخشند.
در ناحیه غرب ایران شهری است که آن را مرکز تولید سفال در خاورمیانه میدانند. شهری که پیشه قریب به اتفاق مردمانش وابسته به کار سفال و سفالگری است.
لالجین یکی از شهرهای شهرستان بهار در استان همدان است. این شهر یکی از مراکز اصلی ساخت سفال و سرامیک در ایران و جهان میباشد. بگونهای که اکثر محصولات تولید شده در این شهر علاوه بر بازارهای داخلی، به کشورهای دیگر صادر شده و در معرض فروش قرار میگیرد. از این رو میتوان لالجین را یکی از مراکز توریستی استان همدان نیز بهشمار آورد که سالانه پذیرای بسیاری از گردشگرانی است که در سودای تماشای رقص خاک در میان شعله آتش، پا به این شهر مینهند. اما رسیدن خاک به آغوش آتش نه به سادگی صورت میگیرد، نه به یکباره. در ابتدا خاک را، آنچه را که مناسب کار گل میدانند و کلوخهایی است ریز و درشت، از بستر اصلیاش ستانده و به کارگاه میآورند. کلوخها را میکوبند، درون تغارهای آهنین با آب میآمیزند و از صافی میگذرانند تا خاشاک و سنگریزهها را از آن جدا کنند. هر آنچه که بر جای میماند، مایعی است که آنرا “لوا” گویند. مایعی رقیق که با رها کردن آن به مدت چند روز، قوام مورد نظر استادکار برای ورود به مرحله بعد را به دست میآورد. بعد از فرستادن تکههای گل به محفظهای بنام “تُرپاقدان”، مرحله ورز دادن گِل آغاز میشود. تکههای نسبتا بزرگی از گِل انبارشده که “لپه” نام دارند را به فضای کارگاه منتقل کرده و آنقدر با کناره کف پا لگد میکنند تا گِل کاملا آماده شود. بعد از این مرحله “لپِه”ها را به تکههای کوچکتری تقسیم کرده و دوباره با دست ورز میدهند تا به شکل کلهقندهای کوچک دربیایند. کلهقندهایی که آن هار در اصطلاح سفالگری لالِجین “چونه” مینامند. چونههایی که متشکل از گِلی است که کاملا آماده انتقال به سطح کارگاه و آغاز فرآیند سفالگری میباشد.
توده گلین بیشکل چون به زیر دست استاد میافتد، رقص انگشتان نمدیده به روی خاک ورزیده آغاز میشود. گویی هنر خلق و آفرینش است که لابلای انگشتان هنرمند سفالگر میلغزد و در میان پیچ و قوس و انحنای سفال مینشیند. چرخ سفال چون به دوران میافتد، چونان چرخ روزگار از پس هر چرخَش، خَمی نهان است و قوسی. اما این دستان هنرمند است که چانههای گلین را فراز میبخشد و فرود. جان میدهد و روح. و سرانجام آفریده گلین، ایستاده و استوار بر روی چرخ، چون نازکآرایی حجاب عدم برکشیده و هستی و بود را به چهره و پیکره نقش بسته است.
پیکرههایی که از دل آتش سربرآوردهاند و ایستاده در نمایه دکانهای لالجین، این شهر را به دیار هزارصنم بدل کردهاند. زیبایی این شهر چنان است که به وقت پانهادن در آن، هر رهگذری به نظربازی بدل میشود که دیگر نه خویشتن را آگاه است نه گذر زمان را. چشم که بر نقش سفالینهها میافتد، سفر آغاز میشود. سفری در توبهتوی زمان. میان سدهها و هزارهها. گویی که انعکاس شکوه پارسه و بیستون و خم و پیوند ابروان دخترکان ایستاده بر لب آب، بر تن نوازشدیده و آتشخورده کوزهها و سفالینهها افتاده است. سفالینههایی که اگر از حضور جغرافیایی بنام لالجین آگاهی باشد، هر کدام شان درهرجای این خاک گسترده گواهی خاکی است که محل هبوط و ظهورشان بوده است.
دیدگاهتان را بنویسید